![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
قلب سنگ، از اشک خـیـمه آب شد تـیـر سـمـت آسـمــان، پـرتــاب شـد نیست غـیـر از تـشـنگی تقـصیر او رحــم کـن بــر مــادر بـیشــیــر او
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
این هفتمین شب است که هیأت قیامت است امشب مسیر روضه به سمت خجالت است امـشـب تـمـام روضـه شـده آب آب آب خـون گـریه میکـنـیم برای غـم ربـاب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
پـدری خَـم شده تا دردِ کـمـر را بِکِـشَد مـادری مانـده که تا نازِ پسر را بکـشد چشمِ او خورد به لبهای تَرک خورده و گفت کـاش میشُد به لـبش دیـدۀ تر را بکشد بُردنِ این تَنِ بی وزن برایش سخت است نیست عباس که این قُرصِ قمر را بِکِشَد؟ از دو سو تیر به بیرون زده باید چه کند از کدامین طرف این تیرِ سه سر را بِکِشَد تیر از بچه که رَد شد جگرش تیر کشید نَکُـند با سـرِ این تـیـر جـگـر را بِکِـشَد هرچه میخواست بیاید به حرم باز نشد یک نفر کاش که تا خیمه پدر را بِکِشَد باید او قـبر کَـنَد خـاک کُـنَد شرح دهـد آه این سـیـنه غَـمِ چـنـد نـفـر را بِکِـشَـد زیرِ لب گـفت فـقـط آه ربـاب آه ربـاب وای اگر پیشِ سنان بارِ سفـر را بِکِشَد حرمله گفت پسر را زد و بابا را کُشت باید او در کـمرش کـیـسۀ زَر را بِکِشَد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
بر درِ خیمه نشسته است و خبر میگیرد خـبرت را زِ منِ سوخـتـه پَـر میگـیرد چه کـنم خـیـمه روم یا نـروم آه، ربـاب بیـشـتر صـبـر کـند درد کـمـر میگـیرد دستِ من نیست اگر دست به پهلو دارم دستِ او نیست اگر دست به سر میگیرد کاش میشد نَفَسی؛ یا که تکانی بخوری دارد از شـرمِ حـرم قـلبِ پـدر میگـیرد چارپایان همه خـوردند بجای تو از آب چـقـدر آب لـبِ طـفـل مگـر میگـیـرد؟ مـادرت گـفت برو لیک بـپـوشان او را این سـفـیـدیِ گـلـو زود نـظـر میگـیرد مـادرت گـفـت بــرو رو مـزن امـا آقــا تـو اگـر رو بـزنی هـلهـله سر میگیرد هرطرف مینگرم تیرِ سهشعبه آنجاست آه ایـن تـیـر مـگـر جـا چـقـدر میگـیرد تیرش آنقدر مهیب است به هرکس بخورد میشود رد زِ گـلـو و به جگر میگـیرد بعـدِ پیـراهـن من نـوبتِ قـنـداقـۀ توست حـرمله دارد از آن دور خـبر میگـیرد سرِ قـبـرِ تو زِ من پـیـرزنـی میپـرسـد سرِ نـوزاد به سـرنـیـزه مگر میگیرد؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
بالا گرفت دستـش و شد گـرم گـفـتگـو رحمی نکرد بر لب شیرخوار هم عدو جان داده بود طفل پدر نیز جان نداشت قدری که تا به خیمه رسد هم توان نداشت میسوخت در حرارت این داغ آفـتاب بیچاره مادری که شد از شرم آب، آب مـیرفـت غــم سـراغ دل قـافـلـه نـگـو داغـی گذاشت بر جگـرش حرمله نگو جان میدهد پس از پسرش یا میآورد؟ غــم پـیـش پـای او اگـر، امـا مـیآورد سرمـسـت هـلـهـلـه شـده راه عـبور او آرام مانـدنش به مراعات هـمسر است آورده با خودش بدنی را که پرپر است جانی نداشت آن که خودش کوهزاده بود با خـون دل رسید به تـشـیـیـع پیکرش بوسه گرفت از لب و رگهای حنجرش بیکس شـدنـد، اهل حـرم داغـدیـدهانـد شـرمـنـدهاند، قـبـر برایش محقـر است خاک است که از این غم جانکاه بر سر است بــایـد ربـاب را بـه کـنـارش بـیـاورنـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
شِش حجاب از دل برون کُن تا ببینی آفتاب نور هو را جلوهگر بین، در وصالش کن شتاب او عـلی اما اولـولعـظمِ سپاه زینب است جرعهای نوش از لبِ، عطشانِ آن دریای آب عصر عاشورا به گهواره خروشش حیدریست گریهاش مثل رقیه، کفر مطلق را خراب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
هـر قـدر میکـشیم مـصـیـبات بیـشـتر مـشـتاق میشـویم به مـیـقـات بیـشـتر این تیرها درآمدنش هم مصیبت است تو ذبـح مـیشـوی به مکـافـات بیشتر کم دست و پا بزن که به هر یک تکان تو کـردهسـت قـاتـل تو مـبـاهـات بیـشـتر تو یک سری و یک بدن و چند تکه تیر پس خـیمه میرویم به سوغات بیشتر دیـدنـد مـانـدهام چه کنم وقت کُـشـتنت کـف میزدنـد جـای مـراعـات بیـشتر خونت برای روضۀ محـسن سنـد شده دیگـر نـیـاز نـیـست به اثـبـات بـیشتر یک حرمله گلوی تورا پاره پاره کرد وای از رباب بی کـس و الوات بیشتر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
آه از آن دم که شاه نـالـه قـاسـم شـنـید پیکـر اکـبر گـذاشت از پی قـاسم دوید پیـکـر پـور حـسـن شد هـدف اهـرمن نـالـه دشـت و دمن تا به عـوالـم رسید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت قاسم علیهالسلام قبل از شهادت
وقت آن است که مأمورِ اجل را بِشِناسید آمدم تا پـسـرِ شـیـرِ جـمـل را بِـشـِناسید یک نصیحت به شما دارم و پیش از طلبِ رزم باید اول نسَب و جا و محل را بِشِناسید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
خون حیدر دارد و آسوده حالش کرده است شوق جاندادن رها از هر ملالش کرده است تا نقـاب از رو بگـیـرد زادۀ شیـر جمل لشگری را خیرۀ ماه جمالش کرده است در خیال خام آخر میدهد سر را به باد هر که از غفلت نظر بر سن و سالش کرده است درس پیکاری که از ماه بنیهاشم گرفت مرد جنگیدن در این قحط الرجالش کرده است جسم خاکی دست و پاگیر است وقت پر زدن اشتیاقی، دست و بالش را وبالش کرده است چشم شور تیغ و نیزه قامتش را زخم زد تیر در چله چه با این خط و خالش کرده است گرچه عطشان است اما زخمهای پیکرش دشت را سیراب از خون زلالش کرده است کـوه میآیـد ولی دستی گرفـته بر کـمر داغ تو ای ماه چون اکبر هلالش کرده است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
شد شب معجزهها، ذکر عوالم حسن است بر لب سینه زن و ذاکر و ناظم حسن است حـسـنی گـشـتـه حـسـیـنـیـۀ دلها امشب ای حسن جان ِحرم، حضرت دلدار سلام دسـت پـروردۀ عـبـاس عـلـمـدار سـلام سـیـزده ساله شدی پیـر شهـادت طلـبان ذکـر جـانـم حـسـن از عــالـم بــالا آمـد طـالـب خــون عـلـی اکـبــر لـیــلا آمــد ذکر طوفان انابن الحسنت را عشق است میرسد موج زنان غیرت طوفان حسن لشکـر کـفـر به جان آمده از جان حسن هیبتت حیرت انس و ملک و جن شده است وقـت آن شد بـچـشـی غـربت بابایت را کـیـنهها داشت مگـر چشم تمـاشـایت را با زمین خوردن تو گشت بلند هـلهـلهها گرگهای جملی، یوسف کنعان ای وای از عطش آمده روی لب تو جان ای وای آه بــر آه یــتــیــمــانــۀ تـو خـنــدیــدنــد زنـده شد با غـم تو روضه مـادر قـاسـم قـتـل تو زیر سر این همه لشـکـر قـاسم لـرزه از حال تو بر عرش مـعـلی افتاد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
از شمیم سر زلف تو غـزل ساخته شد زلف بر شانه رها ماند کُـتل ساخته شد قد و بالای تو یاد آور حُسن حَسن است هر کجا رد شدهای چند محل ساخته شد سیزده ساله ولی بسکه بزرگی در عشق محض پرسـیدن سن تو ازل ساخته شد آمـدی اذن بگـیری که به میدان بـروی جـملۀ حیّ علی خیر العـمل ساخـته شد بسکه تو عین پدر بر دل لشگر زدهای در نظر خاطرۀ جنگ جـمل ساخته شد پس همان معنی حلت بفـنائـک هـسـتی در عمو ذوب شدی معنی حل ساخته شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
پیکر لاله پر از نیزه و خنجر شده بود گـریۀ اهل حـرم چـنـد بـرابـر شده بود پسر شیر جـمل بود و رجز خواند ولی تیرها قـسـمت آن سـرو دلاور شده بود داغ او بــر دل شــاه شــهــدا آتــش زد پسر فاطمه غـمدیده و مضطر شده بود همه دیـدنـد که شـهزاده زمینگـیر شده شـاه آمـادۀ یک روضۀ دیگـر شده بـود از عسل خواند و لب تشنه شهیدش کردند گرچه لعل لبش از خون گلو تر شده بود وای از آن لحظه آخر که سرش را بردند زائر پـیکـر او سـاقـی کـوثـر شده بـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیهالسلام
پس از او رخت بر بسته طراوت از چمن اینجا نباشد او به پایان میرسد دنیای من اینجا بیا ای مرغ روح من قفس را بشکن و پر زن خودت را در هوایش کن رها از بند تن اینجا تنفـس میکنم این زندگی را در کنار او پُرم هر لحظه با او از هوای زیستن اینجا غزال تیزپای من شود مست از شمیم او پِیِ نافه خودش را میرساند از خُتَن اینجا نمیبینم به جز شمشیر و سنگ و تیر در این چاه ندارد یوسفم یک جای سالم در بدن اینجا گمانم وقت دفـنش بـوریا لازم نـدارد او که دارد از هزاران زخمِ بر پیکر، کفن اینجا چه قابل دارد این دستم، برایش من پسر هستم پدر افتاده در آغوش طفلش پاره تن اینجا پس از من تازه آغاز مصیبتهای او باشد به غارت میرود مجموع میراث کهن اینجا به غارت میرود عـمامه پیـغـمبر خـاتم نیاید در هوای آن اویسی از قَرَن اینجا؟ یقین دارم که آن در دستهای ساربان باشد نمی یابد کسی هرگز عقیقی از یمن اینجا حرامی، جامه من پُر بهاتر از لباس او است به جای او درآور از تن من پیرهن اینجا مرا شرمنده زهرا نکن در روز محشر، تیغ سر ناقابل من نه، بِبُر سر از حسن اینجا صدای مـادرش از گوشه گـودال میآید کجا هستند مَحرمها، نباشد جای زن اینجا ندارم طاقت این روضههای سهمگینش را بیا ای حرمله تیر خلاصی را بزن اینجا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیهالسلام
بُرده است بنده سوی مولا هر زمان دست شد واسـطه بیـن زمـین و آسـمان دست جـز از در ایـن آسـتـان خـیـری نـدیـده وا کرده هر کس رو به دست این و آن دست در سجـده و بر خـاک افـتادن زبان سر وقـت قـنـوت و ربـنا گـفـتن زبان دست در پـهـنـه تـاریـخ اگـر کـنـکـاش بـاشـد دارد بـرای مـا هـزاران داسـتان دسـت خـیـبر برای خود دژ مـسـتحـکـمی بود تا آن زمان که زد به در یک پهلوان دست اسـلام را پـیــروز مـیـدان کـرد حـیـدر حق زد برای قـدرت این بـازوان دست جـانهـا به قـربـان مـرام آن کـسـی کـه در اوج قدرت میگرفت از ناتوان دست با دست پر برگـشـته مسکـینی که حتی یـکـبـار بـرده بر در این آسـتـان دسـت با قصد بیعـت سوی او آمد که آن روز انداخـت بر دستان مولا ریـسمان دست یـک روز در جـنـگ اُحـد آقـای عـالـم تهـدیـد را از جانب مولاش رانده است یک روز حـیـدر در دفـاع از پـیـامـبـر امـروز عـبـد الله پـای کـار مـانـده است تـا گـفـت پـیـر کـل عـالـم یـنـصـرونـی در بیعتش بالا گرفت این نوجوان دست راه گلو را داشت طی میکـرد خـنجـر سد کرد راه حمـلهاش را ناگهـان دست مـانـنـد ابــراهــیــم شــد در آزمــونــش چون سربلند آمد برون از امتحان دست آمـد بـه مـهــمـانـی آغــوش عـمــویـش هـدیـه چه آورده برای مـیـزبـان؟ دست زینب دو دستی بر سرش میزد در آنجا میرفت وقتی سمت چوب خیزران دست هر قـدر کـمـتر در غـم او زد به سیـنه روز قـیامت بـیـشـتر بـیـند زیـان دست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیهالسلام
حق بده خیلی هوایِ بوسههایت کردهام از عموجان بیـشتر بابا صدایت کردهام عـمـه دسـتـم را گـرفـتـه بود امـا آمدم؛ فکرکردی که عمو جانم رهایت کردهام مقـتل مـأثـور هـسـتم غـارتِ گودال را ازدحـامِ زخـمهـایت را روایـت کـردهام خواست تا دستت زند با دستِ خود نگذاشتم پیـش تو اُفـتاد دسـتی که فـدایت کردهام پیشِ دادِ مادرت پیراهنت را کَند و بُرد دید لشکـر آمدم خود را عـبایت کردهام هرچه میخواهند بر من میزنند و میروند شُکر قدری از نوکِ نیزه جدایت کردهام خواستند از تو جدا سازند من را که نشد آه شـرمـنـده اگر که جـابـجـایت کردهام آخرین تیرش کشید و حرمله نزدیک شد دیدی وقتی که سپر خود را برایت کردهام سینهام را سینهات را عاقبت با زور دوخت حنجرم را حنجرت را روی هم بدجور دوخت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیهالسلام
ابن الحسن هـستم جگر دارم عمو جان پیـش تو از بـازو سـپـر دارم عمو جان مـن بـیزره یـاد جـمـل را زنـده کـردم مـانـنـد بـابـایـم هـنـر دارم عـمـو جــان تیر از تنم رد شد تنم را به تنت دوخت خـیـلی بـرایت دردسـر دارم عـمو جان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت محمد و عون بن عبدالله
چـگـونه آب نـگـردم کـنار پیـکـرتـان که خیره مانده به چشمم نگاه آخـرتان مــیــان هـلـهــلـه قــاتــلاتــان تــنــهـا نشـسـتهام که بگـریم به جسم پرپرتان خـمـیده آمـدم اینجـا خـمـیـدهتـر شدهام شکـستهام منو شـرمـنـده در برابرتان خـدا کـند که بگـیـرند چـشـم زینب را که تـیغ تیز نبـیـند به روی حـنجـرتان مــیــان قــافــلــه نــیــزهدارهــا فــردا خدا کـند که نخـنـدد کسی به مـادرتان به پیـش ناقـهای او در مـیان شـادیها خدا کـند که نیـفـتـد ز نـیـزهها سرتان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب در شهادت محمد و عون بن عبدالله علیهالسلام
وابستهات هستم، تویی معشوقِ دلخواهِ خودم آگـاهـم از حـال دلـت با قـلبِ آگاهِ خودم داریم خاطرخواهِ بسیاری و جان ها میدهند یکروز در راهِ تو و یکروز در راهِ خودم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال محمد و عون بن عبدالله با سیدالشهدا علیهالسلام
مـا شـیــرزادهایـم و جـوانـان زیـنـبـیـم در این دیـار بـحـر خـروشـان زینـبـیم بر دستهای مـادرمان بوسه آشـناست ما دستبـوس مـادر و جـانـان زینـبـیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال محمد و عون بن عبدالله با سیدالشهدا علیهالسلام
پشت کردند به هم چون دو دلاور در جنگ عهد کردند نماند سر و پیکر در جنگ ماندهام معجزه شد یا که قیامت شده است باز هم آمده گـویا عـلی اکـبر در جنگ
: امتیاز
|